گزیده نظرات منتقدان درباره فیلم «لاتاری» ساخته محمد حسین مهدویان

نیما حسنی نسب:
نسخه امروزی غیرت و ناموس پرستی مرد ایرانی بیشتر شبیه کاریکاتور نسخه های قبلی است. سینمای ایران هر دو سه دهه سراغ این مضمون می رود و حالا تلفیق و تلقیح روترین نشانه ها و سطحی ترین تلقی ها از قیصر و آژانس شیشه ای به فیلم استراتژیک این روزها بدل شده است. لاتاری ورسیون سوپرشعاری و سفارشی و ارتجاعی و بی رمقی از فیلمفارسی هایی است که دختر و پسر عاشق روی موتورسیکلت در شهر می چرخیدند و ترانه داریوش پخش می شد! بعد دختر به چنگ بدمن نابکاری می افتاد و پسر عاشق حقش را کف دستش می گذاشت؛ فیلم همین داستان را هم بد بازتعریف و بازسازی کرده است. لاتاری نشان می دهد که چطور با استراتژی و منطق استتیک موفق کارهای قبلی می شود فیلم بعدی را نابود کرد.
امیرحسین نوریان:
یک ملودرام اکشن، غیرتمند و ناسیونالیست. به شدت قصهگو با روایتی صحیح. موضوعی جسورانه درباره مهاجرت دختران به دوبی برای رفع مشکلات مادی. با فیلمنامهای که غیر از چند سهل انگاری، جذاب است و به خاطر کارگردانی، بازیها و جنس روایتش، شخصیتپردازی، دوربین روی دست بیمنطق و آزاردهندهاش را خواهید بخشید.
محسن آزرم:
نمونهی سینمای شهریای که شاید روزگاری ابراهیم حاتمیکیا میتوانست بسازد یا باید میساخت و نساخت. فیلم جوانانهی مهدویان البته دیر شروع میشود و کلی وقت در تهران تلف میکند تا دو شخصیتش را سوار هواپیما کند و به دوبی بفرستد و هرچه به پایان نزدیکتر میشود شتاب بیشتری میگیرد. هرچند فراموش نمیکند دستآخر همهی قطبهای متضاد فیلم را در یک نقطه جمع کند تا دربارهی بعضی چیزها باهم به تفاهم برسند: ناموس و غیرت. مهم نیست که چندسال از «قیصر» گذشته، مهم این است که سینمای ایران هنوز به این موضوع علاقهمند است و تماشاگران هنوز با دیدن چنین صحنههایی به وجد میآیند و کف مرتب میزنند. تجربهی شهریِ معاصرِ محمدحسین مهدویان البته تجربهی بدی نیست ولی ممکن است تماشاگرش را به صرافت فیلمهای قبلی فیلمساز بیندازد و به این نتیجه برساندش که «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» فیلمهای بهتری هستند؛ فیلمهایی که انگار مهدویان داستان و شخصیتها و فضایشان را بهتر میشناخته؛ فیلمهایی با رویکرد تحقیقی، نه فیلمهایی کاملاً داستانی. بازی هادی حجازیفر هم مثل همیشه دیدنیست.
نزهت بادی:
لاتاری ترکیبی از یک ملودرام پر سوز و گداز هندی و یک اکشن خوش آب و رنگ هالیوودی است که گاهی به قیصر رجوع می کند و گاهی هوای حاج کاظم به سرش می زند. هم می خواهد مدرن و امروزی به نظر برسد و زبان اعتراض نسل جوان ناراضی و سرخورده شود و هم به سنت ها و ارزش های قدیمی پایبند بماند و بزرگ ترها را تبرئه کند و موعظه آقا بالاسرها را در گوشمان بخواند. از یک سو برای خوشایند مخاطب با انتقادهای سطحی اش به حکومت طعنه می زند و از سوی دیگر حواسش هست که دل خودی ها را هم به دست آورد. در واقع فکر می کند همانطور که می تواند به شکل سرهم بندی شده ای تمام قطبهای مخالف و متضاد داستانش را در پایان کنار هم جمع کند، قادر است دل همه را از مخاطب و منتقد تا تهیه کننده و حکومتی ها را با هم به دست آورد. اما نمی داند که این روش را دیگران آزمودند و جواب نگرفتند و او در خوش بینانه ترین حالت یکی مثل مربی اش می شود که مدتهاست دوره اش تمام شده است.
علی ملاصالحی:
حالا بعد از سه فیلم میشود مهدویان را نه فقط با کاترین بیگلو و پل گرینگرس بلکه با کلینت ایستوود و دان سیگل مقایسه کرد. و حتما میدانید که سیگل و ایستوود فراتر از دست راستی بودن بارها به فاشیسم متهم شدهاند. انکار خوشساخت بودن فیلم و درک درستش از جامعه و التهاب بالایی که تماشاگر را سر حال میآورد، کار سختی است. بالاخره سینما یکی از راههای اصلی برای تخلیه احساساتی است که جامعه را دارد به مرز انفجار میرساند و «لاتاری» با پررویی تمام این کار را انجام میدهد.
سید آریا قریشی:
در تواناییهای تکنیکی مهدویان نمی توان تردید کرد. هر چند علیرغم فضای متفاوت «لاتاری» در مقایسه با دو فیلم قبلی مهدویان، هنوز هم اجرای فیلم در لحظاتی یادآور «ماجرای نیمروز» است. مشکل اساسی به فیلمنامهای باز میگردد که در ترکیب “انتقام شخصی” و “مسائل امنیتی” ناموفق میماند. قیصربازی زمانی که صرفا در مورد انتقام شخصی حرف میزنیم بیشتر و راحتتر جواب میدهد تا زمانی که انتقام یک جوان قرار باشد به مسائل امنیتی مملکت ربط پیدا کند
به جرات میشه گفت یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایران.واقعا جا داره بگیم خسته نباشید.👏👏👏👏👏